۱۳۹۲/۱۰/۱۰

سال‌گرد قیام ۶ دی ۸۸؛ اشتباه ما کجا بود؟

به سال‌گرد قیام ۶ دی ۸۸ نزدیک می‌شویم، روزی فراموش نشدنی برای بسیاری از ما، روزی که تهران و شهرهای دیگر برای چندین ساعت در تسخیر مردم بود. اصلاح‌طلبان زیاد علاقه‌ای به این روز ندارند و دوست دارند روزهایی مثل ۲۵ خرداد را روز قیام مردم نشان دهند چون روزی مثل ۲۵ خرداد ۸۸ روزی برای بازپس‌گیری رای بود و روز ۸ دی برای بازپس‌گیری شرف و آبرو، انتقام تجاوز شدگان کهریزک، انتقام خون ندا و برای سرنگونی جمهوری اسلامی به خیابان آمده بودند، اما چه شد که این قیام نتوانست موجب سرنگونی شود. در زیر علل و عوامل این موضوع را بررسی می‌کنیم.
۱- عدم داشتن رهبری منسجم: اصلاح‌طلبان و مزدوران وزارت اطلاعات برای این‌که مردم را گم‌راه کنند واژه‌ای را در اذهان مردم جای گذاری کردند به اسم «هر ایرانی یک رهبر» این واژه هر ایرانی یک رهبر باعث پراکندگی جنبش، مصادره آن و سردرگمی مردم بود. مردم در روزهای قیام در سال ۸۸ و ۸۹ مخصوصا روز ۶ دی در خیابان بودند و خیابان را تسخیر کردند ولی چون نمی‌دانستند بعد از این حرکت چه باید کنند تدریجا به خانه‌ها بازگشتند. اگر رهبری منسجمی وجود داشت دیگر این‌چنین که یکی بگوید در خیابان بمانید دیگری بگوید نمانید یکی بگوید بزنید دیگری بگوید نزنید و کلا سردرگمی مردم را حاکم کنند.
هم‌چنین در یک فاز دیگر هر کس را نیز که پتانسیل رهبری داشت ترسانده بودند. مثلا آقایان موسوی و کروبی  را جوری ترسانده بودند که مسوولیت رهبری جنبش را به عهده نمی‌گرفتند و به بیانیه دادن اکتفا می‌کردند. احتمالا تئورسین‌ها به آن‌ها گفته بودند اگر شما رهبری را قبول کنید حکومت این‌چنین می‌کند و آن‌چنان می‌کند. هم‌چنین افرادی در خارج کشور مثل شاه‌زاده رضا پهلوی که توان و پتانسیل رهبری را داشتند با نفوذ اصلاح‌طلبان در اطرافش او را از رهبریت اپوزسیون سکولار به سخن‌گویی جمعی اندک که تا امروز نیز اندک‌تر شده تقلیل دادند و رها کردند.
۲- اشتباهی به اسم بی‌خشونت: حق دفاع در برابر خود یک حق شناخته شده در سراسر جهان است پس این توجیه بسیار غلط است که بله به هیچ‌وجه از خود در مقابل خشونت دفاع نکنید. تئوریسین‌های جمهوری اسلامی با جاانداختن این موضوع که مبارزه بی‌خشونت کنید، از خود دفاع نکنید و امثال‌هم باعث تضعیف قیام مردم شدند. هیچ‌کس از این‌ها نیامد قانون دفاع از خود را برای مردم تشریح کند و مدام بر طبل مبارزه بی‌خشونت کوفتند گویی مامور شده بودند تا مردم بی‌چاره را به مسلخ رژیم بفرستند و در ذهن آن‌ها تلقین کنند که هیچ نوع دفاعی از خود انجام ندهید که در دنیا به ما خشونت طلب می‌گویند! آیا برای دنیا فرقی داشت که ما را چه صدا بزند؟ یا اکنون که دسته دسته جوانان در ایران اعدام می‌شوند برای دنیا کمترین اهمیتی دارد. ما باید در جریان جنبش میزان را بر پیروزی به هر شکل و هر وسیله‌ای در نظر می‌گرفتیم نه بی‌خشونت یا هر مهمل دیگری که این تئورسین‌های وزارت اطلاعات در نقش اپوزسیون در اذهان مردم از بام تا شام تلقین می‌کردند.
۳- عدم هم‌راهی دولت‌های دنیا با ملت ایران الخصوص باراک حسین اوباما، شاید به جرات بتوان گفت اگر در انتخابات دور پیش آمریکا سناتور مک‌کین رییس جمهور آمریکا شده بود مساله بسیار متفاوت بود و مردم در قیام سال ۸۸ به موفقیت می‌رسیدند. اما بازهم ماله‌کشان اسلامی در نقش اپوزسیون ظاهر شدند و شروع کردن به جا انداختن این مساله که به هیچ‌وجه در مسائل ایران وارد نشوید که برای جنبش بدتر نشود. یا این‌که ما اصلا نباید از خارجی کمک بگیریم. یکی نبود از این آقایان و خانم‌های اصلاح‌طلب صادراتی بپرسد شما که خودت در تریبون صدای آمریکا و بی‌بی‌سی که ابزار خارجی است صحبت می‌کنی و از آنها کمک گرفته‌ای. چطور در این مواقع که پای سرنگونی اربابان‌تان به میان آمده است همه به کمک خارجی نیازی ندارید. باری ما به کمک خارجی حتی دخالت نظامی بشر دوستان برای نجات ملت ایران و کشور ایران احتیاج داشتیم که اگر این اتفاق میافتاد حتی خبرش باعث می‌شد که بنیان رژیم از هم فروبپاشد و ما اکنون نظامی سکولار و مردمی بر سر کار داشتیم.
۴- از همه این موارد بگذریم یک عامل مهم هم با ما یاری نکرد و آن عامل شانس بود. ما باید در مقطعی قرار می‌گرفتیم که رییس جمهور آمریکا حسین اوباما باشد و یا رهبر اپوزسیون‌مان دنبال لباس گاندی بگردد و در این میان یک بزرگ مرد پیدا نشود که به فکر ملت ایران باشد نه منافع شخصی و یا گروهی و حزبی خود و همه این عوامل باعث شد این قیام نیمه‌کاره بماند.
حقیقتش را بخواهید در قیام ۶ دی ۸۸ همه بودند، بانوانی را می‌دیدم که با چادر مرگ بر اصل ولایت فقیه می‌گویند، پسران و دختران را می‌دیدم که با شوق رهایی به خیابان آمده بودند ، پیرمرد و پیرزنانی را می‌دیدم که آمده بودند اشتباه خود در جریان شورش ۵۷ را جبران کنند پس مردم بودند و چیزی که نبود رهبریتی بود که این مردم را هدایت کند.
این قیام نیمه‌کاره ماند و حتی در قیام ۲۵ بهمن ۸۹ هم تلاش شد که قیام به اتمام و نتیجه دهد ولی بازهم عوامل بالا باعث شد که قیام ۲۵ بهمن ۸۹ نیز نیمه‌کاره بماند. مطمئن باشید در آینده نزدیک و با این ظلمی که در دوران حسن روحانی معروف به قفل‌ساز به مردم روا رفته به زودی شاهد یک قیام تمام کننده دیگر خواهیم بود.

با سپاس از سایت خودنویس برای انتشار مقاله : 
https://khodnevis.org/article/54396

۱۳۹۲/۱۰/۰۷

ننگی دیگر برای دولت تدبیر و امید، دعوت برای معالجه کودکان سوخته شین آباد رد شد. تکلیف کودکان چیست؟


وزارت آموزش و پروش امروز بیانیه ای منتشر کرد که هر گونه کمک برای مداوای کودکان سوخته شین اباد که اهداف سیاسی داشته باشد ممنوع است . از همینجا خواستم یک ننگ عظیم بفرستم برای دولت بی تدبیر و نا امیدی که خود معالجه این کودکان بی گناه را رها کرده و نه اجازه می دهد کسی مسئولیت این کار را بپذیرد. یاد آور میشوم که شرکت سورینت مربوط به بابک زنجانی مسئولیت این درمان را به عهده گرفت.

یکی بیاید و بگوید شما آخوندهای بی همه چیز که یک شاهی از لای انگشتانتان نمی افتد و خیرتان به کسی نمیرسد با وجود اینکه 35 سال ملت ایران را غارت کرده اید حال هم که شخصی پیدا شده که این مسئولیت را بپذیرد مانع او شده اید. ننگ بر شما و مرگ بر جمهوری اسلامی ، حکومت دزدان و غارتگران ، حکومت آخوندهای موزی که به مانند انگل از شیره جان ملت ایران تغذیه میکند . روز سرنگونیتان نزدیک است و آه همین کودکان شین آبادی دامن شما را خواهد گرفت




۱۳۹۲/۱۰/۰۲

دستگیری ها در دولت روحانی به تشویق کنندگان به رای دادن رسید ، این بار مهدی موسوی شاعر

تصویر بالا تصویر مهدی موسوی شاعر هست که از دبی به پای صندوق رای رفت و به روحانی رای داد امروز خبر رسیده دولت روحانی حق او را داده و یک هفته ای است که توسط وزارت اطلاعات دستگیر شده است.

درست است که شما ها با تشویق مردم به رفتن پای صندوق رای و مقبولیت به آخوند باعث این فاجعه شدید ولی دفاع از شما به عنوان زندانی سیاسی واجب هست و همانطور که شاهزاده رضا پهلوی فرمودند در مبحث زندانیان سیاسی خودی و غیر خودی نکنید ما نیز این اقدام دولت روحانی انتقاد کرده و خواستار آزادی هر چه سریعتر مهدی موسوی هستیم.

مبارزه تا رهایی 

۱۳۹۲/۰۹/۳۰

کامنت منتخب سال 2013 : لال شوم تا تو جایم حرف بزنی

شب گذشته به روال شبهای پیش مشغول گشت و گذار در صفحات فیس بوک بودم و ناگهان چشمم به کامنتی در صفحه وزارت امور خارجه امریکا بخش فارسی افتاد که در مورد وتو کردن تحریم ها توسط اوباما مطلبی ارائه شده بود .


در زیر این مطلب یه شیر زن کامنتی داده بود : ایت الله اوباما با ما نیست با اخوند ها هست


در جواب این کامنت یک مزدور نوشته بود : لال شو


و آن شیرزن پاسخ داده بود : لا شوم که تو جایم صحبت کنی


این کامنت بسیار به دل من نشست ، گویی پیامی درونی برای ملت ایران داشت که ساکت ننشینید تا عده ای دیگر بجای شما صحبت کنند . همانا وظیفه مزدوران رژِیم در هر رنگ و لباس و دسته ای این هست که میخواهند شما حرف نزنید ، این روند باید خاتما پیدا کند .

جالب هست وقتی به صفحه پروفایل همان فردی که این مورد را نوشته بود رفتم دیدم که در قرار گاه خاتم کار میکند و این نکته بسیار جالب بود که تمامی این مزدوران وابستگی اقتصادی به این رژیم دارند که در اثر تحریم ها نانشان آجر شده است. بخاطر همین در صفحات مثل وزارت خارجه امریکا دست و پا میزنند.

این هم پروفایل شخص کامنت دهنده ببینید با وقاحت تمام نوشته که در قرارگاه خاتم سپاه پاسداران کار میکند. البته من احساس میکنم پروفایل این شخص هم به مانند همه ساندیس خورها فیک باشد :

 


۱۳۹۲/۰۹/۲۸

عکسی از زیبا صادق زاده همسر پیمان عارفی در شادی انتخاب حسن روحانی

متاسفم برای زیبا صادق زاده که اینقدر زیر فشار بود که برای آزادی و کاستن میزان حصر و حبس پیمان ‫#‏عارفی‬ به روحانی رای داد و روحانی مزد دست او و بسیاری را داد . 


از دو جهت میتوان گله کرد . یکی اینکه ما طرفداران پادشاهی مانند بچه های یتیمی هستیم که بی صاحب رها شده ایم و کسی که میتوانست پدر این هواداران باشد از نقش خود سرباز زد و خود را کنار کشید. 

از جهت دوم که چرا ما باید به آخوند اعتماد کنیم مگر این حرف حکیمانه زنده یاد رضا فاضلی را فراموش کرده ایم که : آخوند خوب نداریم ، آخوند خوب آخوند مرده است. 
هر بار که به این فراموشی دچار شدیم ضربه هایی خوردیم که هیچ وقت از یاد نخواهیم برد

۱۳۹۲/۰۹/۲۷

مادر و همسر امیر رضا عارفی زندانی سیاسی ، در هنگام رفتن به ملاقات وی در جاده اهواز تصادف کرده و جان باختند

خبر کوتاه بود بود مادر و همسر امیر رضا (پیمان)عارفی  زندانی سیاسی ، در هنگام بازگشت از ملاقات وی در جاده اهواز در  تصادف کرده و جان باختند.


نمی دانم این درد را چگونه باید بیان کرد . جوان بیگناهی را زندانی کنی آنهم زندان شهر مسجد سلیمان و بعد 15 سال حبس برای او بتراشید که مادر و همسر بیچاره اش مجبور باشند هر ماه این همه راه از تهران بکوبند و به دیدارش بروند و سر آخر در این جاده های نا امن ایران تصادف کنند و شاید تصادفانده شوند .

از اقای حسن روحانی و محمد خاتمی و سایر اصلاح طلبانی که مردم را به بهانه آزادی زندانیان سیاسی به پای صندوق رای کشاندند میخواهم عمامه خود را بالاتر بگذارند. من فقط نمیدانم اکنون به امیر رضا چه در زندان میرود وقتی خبر تصادف مادر و همسرش را بشنوند.

تصویر امیر رضا و همسرش را در بالا میتوانید ببینید

ماندلاهای ما اینجا هستند ، دنبال ماندلا نگردید 

۱۳۹۲/۰۹/۲۶

اندرباب اصلاح طلبانی که نمی توانند خود را اصلاح کنند بعد جامعه را می خواهند اصلاح کنند (افتضاح ابراهیم نبوی در بلژیک)

سید ابراهیم نبوی امروز در فیس بوک خود عکسهایی گذاشته که آی مسلمان ها به دادم برسید که بردند و کشتند و به یغما بردند دار و ندار زندگی ام را .
عکسی از استاتوس نبوی که بعد از چند ساعت پاک کرد .

نبوی از این خبر میدهد که به علت بدهی به بیمارستان دارند سیستم های خانه اش را میبرند ولی ماجرای اصلی به چه صورت است ؟ در کشورهای دموکراتیک غربی معمولا هزینه بیمارستان اگر تا چند هزار دلار هم باشد قسمت اعظم هزینه را دولت متقبل میشود و قسمت کوچکی را به عهده طرف می گذارد. اگر طرف این را نداشت همان قسمت کوچیک مثلا 1700 دلار را قسط بندی کرده که در ماه هزینه ناچیزی را بپردازد و اگر آن را هم نداد او را به کار مجانی برای سوسیال میفرستد. در صورتی که کلیه این راهها را فرد بدهکار انجام نداد در حد بدهی دولت اموال او را مصادره میکند.

حال یکی از سید ابراهیم نبوی این سوال را بپرسد شما که در یک کشور مدرن زندگی میکنی و هزینه عملت حداقل بالای 50  هزار دلار معادل 150 میلیون تومن بوده و از تو خواسته شده فقط  3 میلیون آن را قسطی  آن چیزی معادل 200-300 هزار تومن در ماه بدهی یا برای دولت کار کنی این چنین با آبروی ایران و ایرانی بازی میکنی و باسن مبارک خود را زمین زده ای  نه سر کار میروی و این چنین در سرزمینی دموکراتیک قانون شکنی میکنی  پس لطف کن به همین کشورت که تحت جمهوری اسلامی و دولت مطبوعت یعنی دولت حسن کلید ساز اداره میشود برگرد و این چنین با آبروی ایرانیان بازی نکن .

کامنت دوم ابراهیم نبوی که بعد از پاک کردن کامنت اول نوشت  :


ننگ بر وزارت ورزش دولت حسن کلید ساز که توانایی آوردن یک مربی برای مریم طوسی قهرمان کشورمان را ندارد

من نمیدانم چه تغییر و تحولی از زمان روی کار آمدن حسن روحانی در همین عرصه ورزش انجام شده است  که وی با وقاحت مینشیند و می گوید این پیشرفت ها برای من بوده است. 

مریم طوسی در فیس بوک خود نوشته است : 


مربی خارجی که قرار بود برای مریم طوسی بیاید کنسل شد

رئیس فدراسیون دوومیدانی

وی در مورد پاسخ به این سوال که آیا مربی خارجی که قرار بود برای مریم طوسی بیاید کنسل شده است، خاطرنشان کرد: برای مربی طوسی خیلی تلاش کردیم اما متاسفانه نشد و نتوانستیم مربی را پیدا کنیم که رزمه اش مورد نظر ما باشد.


نصر من الله و فتح الغریب 
ننگ بر این دولت مردم فریب 

۱۳۹۲/۰۹/۲۵

افشاگری میلاد درویش مستند ساز و عضو سندیکای فلز کاران از ادامه بگیر و ببندها توسط وزارت اطلاعات دولت روحانی

این متن شرح حالی است که بر میلاد درویش رفته و در فیس بوک خود انتشار داده است ، دوستان عزیز به یاد داشته باشید اگر دستگیر شدید سریعا این دستگیری را اطلاع رسانی کنید تا از فشارهای اطلاعاتی و امنیتی در امان بمانید :


خیابان صبا (برادران مظفر)... گذرگاهی سنگفرش شده، منشعب از خیابان انقلاب، نزدیک به چهارراه ولیعصر در مرکز شهر تهران... و ساختمانی قدیمی در ابتدای تقاطعِ صبای شمالی... بنایی یک طبقه با سقفِ شیروانی، که تنها منفذش به بیرون، سه دودکشِ حلبیِ قدیمی است... از ضلعِ شمالی با پاساژ کامپیوتر رضا و از جنوب با یک مغازۀ کوچک، همسایه است. از پشت (ضلعِ شرقی) مشرف به یک ساختمانِ مخروبۀ متروکۀ قدیمی و ضلعِ شرقی اش از حیاطِ کوچکی که دارد، درب بزرگِ فولادی به پیاده روِ خیابانِ صبا باز میشود... و یک تابلوی کوچک که غیر از عکاسان و فیلمبرداران، برای بقیۀ رهگذران خودنمایی نمیکند؛ روی تابلو نوشته است: «عکاسی و فیلمبرداری ممنوع»
از تابستانِ امسال بارها به این ساختمانِ قدیمی احضار شدم؛...


ساعت 10 صبح با من قرار داشتند. فقط گفتند "وزارت اطلاعات ... و جهتِ ادای پاره ای از توضیحات"...
... و من از ساعت 9 صبح آنجا بودم. ابتدا گمان میکردم تنها هستم... اما دقایقی نگذشته بود که عده ای دیگر نیز به همین دربِ فولادی مراجعه کردند. آنها نیز دقیقا مثلِ خودم احضار شده بودند. چند نفرشان که قبلا با آنها کار کرده بودم را میشناختم اما پاسدارهایی که دمِ در ایستاده بود با تندی مانع از همکلامیِ ما میشدند. چند خانم هم به جمعِ ما اضافه شد... به تدریج در مدتِ کوتاهی که در پیاده رو کنار دربِ فولادی منتظر ایستاده بودیم، همگی مطمئن شدیم که ما را به خاطرِ فعالیتِ شغلیمان خواسته اند.
تقریبا همه هنرمند بودند و اکثرا مستندساز. حتی بعضا یکدیگر را میشناختند. شاید شما هم برخی از آنها را بشناسید. یکیشان جانباز جنگ بود... نامم را از بیسیمِ یکی از پاسدارها شنیدم که قبل از بقیه باید داخل میشدم... در حیاط کوچک، چهره های متنوعی دیدم؛ افرادی با لباس شخصی (از آن لباسهایی که میشناسیم)، چند پاسدار و حتی عده ای با ظاهرِ معمولی.
مرا با احترام به راهرو هدایت کردند و بعد از گذشتن از گیت، کلِ وسایلم را گرفتند و پابرهنه به کنارِ سالنِ کوچکی بردند که اطرافش با دیوارهای جداکننده، اتاقکهایی به مساحتِ یکمتر ایجاد شده بود؛ یک دقیقه از ورودم به ساختمان نگذشته بود که ناگهان "چشم بند" زدند و به یکباره برخوردشان به کلی عوض شد. تشرها، بی احترامیها و هر آنچه از مصادیقِ شکنجه مصرّح در قانون اساسی میدانیم... آن روز چهارده ساعت به طور بی امان و بی وقفه توسط افراد مختلف بازجویی شدم. آن هم بدون آمادگیِ قبلی، بدون وکیل، بدون احضاریۀ قانونی از مرجعِ قضائی، بدون فضای مناسب برای بازجویی، بدون آنکه مرا برای بازجویی خواسته باشند... اتاقکِ کوچک به گونه ای طراحی شده بود تا بازجوها را نبینم. یک میز و صندلی با دیواری در روبرو که شیاری در زیرش بود تا بتوانیم برگه های بازجویی را رد و بدل کنیم.
با تهدید، فشار و توهین به انحای گوناگون میخواستند که هر آنچه را آنها دیکته میکنند به عنوانِ اعترافاتم بنویسم... یک سوال به گونه های مختلف طرح میشد تا سرانجام هرآنچه بابِ میلِ خودشان است را بنویسم و امضاء کنم... و به اجبار صدها صفحه اعترافِ دروغین...!
... البته متأسفانه به دلایلی از ذکرِ جزئیات معذورم... تعهداتی که به صورتِ غیرقانونی و غیرانسانی گرفتند. برگه هایی را که با چشم بند، انگشت زدم!... و حقِّ قانونیِ یک انسان، که زیرِ پا گذاشته شد. یکی از تعهدات که قبل از خروج با تأکید گرفتند این بود که فعلا هیچ نوع کار و فعالیتی نکنم و دربارۀ این اتفاقات به هیچ وجه، چیزی نگویم.
لیکن این نوع بازجوییها و بازداشتها که به صورت کاملا غیرقانونی، غیر انسانی و غیرمتعارف بود، جرم محسوب میشود و نه افتراهای ناروایی که به من نسبت دادند...
چند روز بعد، مجددا به همان ساختمانِ قدیمی، احضار شدم؛ البته با این تفاوتها که اینبار فقط خودم بودم و اینکه اتهامات، صرفا به حیطۀ شغلی ام مربوط نمیشد و یک فرقِ عمده نیز اینکه پس از بازجویی نگهم داشتند... بازداشتگاه که چه عرض کنم! بیشتر به سیاهچال شباهت داشت! و به یک بازداشتگاهِ حرفه ای نمیماند! عاری از دربرگیریِ حقوقِ افراد بازداشتی و زندانی بود. با "چشم بند" میتوانستم اندکی زیرپایم را ببینم. در حیاطِ پشتی کنارِ دستشویی، اتاقی بود که به سیاهچال راه داشت و شاید با کاربردهای دیگری هم از آن استفاده میشد.
در یکی از روزهای بازداشتم که مدام و بدون استراحت، ساعتها بازجویی میشدم، یکی از به اصطلاح بازجوهایم که خودش را "موسوی" معرفی کرده و برخلافِ بقیه، سعی مینمود با ظاهری مهربان برخورد کند و ضمنا تنها کسی بود که میتوانستم چهره اش را ببینم، درباره نامۀ دعوت به همکاری از خارج از کشور سوال میکرد و اصرار داشت که قرار بوده در امریکا برای عده ای کار کنم! هرچه فکر کردم به ذهنم نرسید که کدام نامه را میگوید!... تنها هنرشان این بود که ارتباطاتم را به طور کامل زیر نظر داشتند. مرا ساعتها در همین باره بازجویی کرد تا اینکه گفتم: «من هرگز از امریکا چنین دعوتی نداشته ام، ولی شما که هر اتهامی را نسبت میدهید این یکی را هم خودتان بگویید تا برایتان بنویسم.» او که میکوشید خونسرد باشد، با عصبانیت، نامه را جلویم انداخت تا بدانم آنها همه چیز را میدانند!!!... در کمال شگفتی به نکتۀ مضحکی برخوردم که باعث شده بود ساعتها وقتش را تلف کند؛ در پاسخ بر روی برگۀ بازجویی نوشتم: «اگر در منزلتان کودکی دارید که به کلاس اول دبستان میرود، این نامه را نشانش دهید تا به شما بگوید یونایتد استیت با یونایتد کینگدام فرق دارد.(!)» ...بیچاره موسوی گمان کرده بود هرکشوری که اولش "یونایتد" داشته باشد، امریکاست!... یادآوریِ اینکه بعدش چه بر من گذشت _تا بیاموزم به بازجو که شغلِ مقدسی دارد(!)، نباید اساعۀ ادب کنم_ دشوار است... آن شب را تا صبح در دستشوییِ بازداشتگاه، محبوس بودم...
... از آن زمان تاکنون دیگر به بازجوییها و بازداشتهای متناوبِ غیرقانونی در کمیته دفتر پیگیری وزارت اطلاعات عادت کرده ام. گاهی نیز در طول بازداشت، مرا با خودرو برای بازجویی به ساختمانِ دیگری میبردند که نمیدانستم و نمیدانم کجا بود! آخرین بار پاسپورتم را توقیف کردند!... کاملا برایم طبیعی شده که در تماس باشند و با تزویر "عمل به تعهداتم" را گوشزد کنند! تعهداتی که هرگز خود را ملزم به رعایتش نمیدانم. چون همواره پیروِ قوانین مملکتی حرکت نموده و به عنوان یک ایرانی و فردی از خانوادۀ شهید که شهدای بسیاری را تقدیم به انقلاب کرده ایم، خود را مطیعِ قانون اساسی ایران دانسته و تحتِ هیچ شرایطی حاضر به نقضِ آن نیستم. احضارها، بازداشتها و اعترافاتی که تحت فشار و شکنجه گرفته شد، کاملا مغایر با اصل سی و هشتم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران بود و اتهاماتم در منافات با اصل بیست و ششم و بیست و هفتم از همین قانون که بر آزادیِ انجمنهای صنفی و اقلیتها تأکید ورزیده است.
خرداد امسال که همنسلانمان به افتخارِ آمدنِ "دولت تدبیر و امید" نجوای «سر اومد زمستون» سرمیدادند، هرگز تصورش را نمیکردم که وزارتخانۀ اطلاعاتِ همین دولت، چنین بی تدبیریِ مأیوس کننده ای را به روحیۀ حساسِ نسلِ جوانِ عرصۀ فرهنگ و هنر نشان دهد که موجب بی اعتمادی نسبت به مسئولین امنیتی شود.
علیرغم اینکه تا امروز هیچ کسی را از وضعیتم مطلع نکرده بودم، اما در عینِ ناباوری، افرادِ بسیاری از موضوعِ بازداشتم خبر داشتند... و سندیکایم که مثل کوه، پشتم ایستاد تا به کوچکترین حرمان مبتلا نشوم.
تاکنون در ازای رنجی که رفت، سکوت کردم اما سکوت در برابر هرنوع ظلم و بی قانونی، همپایۀ رذالتِ ستمگران است که عملاً و علناً عدالت و قانون اساسی را نادیده میگیرند. بنابراین قطعا شکایتم را از طریق دیوان عدالت اداری، پیگیری خواهم کرد. حتی بدونِ وکیل. گرچه امیدی برای رسیدگی به این پرونده ندارم، اما وظیفۀ قانونی و شهروندیِ خود میدانم که دستگاهِ قضاییِ کشورم را از آنچه که در بازداشتگاهها و اقرارگاهها میگذرد، آگاه سازم... فشار در شرایط نامتعارف هرگز موجب تغییر عقیدۀ انسان نخواهد شد بلکه صرفاً تلنگری است تا ضعفِ زیرپاگذارندگانِ قانون را بهتر بشناسیم و نسبت به برخورد با عدالت شکنان، هوشیارتر باشیم.
...
...چنانچه هر ظهر و هر غروب به خیابان صبا برویم، بانویی مهربان را خواهیم دید که سالهاست در سرما و گرما می آید تا غذای گربه های این خیابان را بدهد و هیچ مانعی نمیتواند او را از آمدن در این ساعات بازدارد. چه زیبا همۀ گربه ها را میشناسد و چه هنرمندانه با عدالت به آنان غذا میدهد که هیچ کدام به غذای دیگری طمع نکند. این بانو چه راحت مهربانی را به جانِ زندگی می نشاند! محبتش مرا به یاد معلمی می اندازد که هرگز ما را بخاطر بیسوادی و بی تجربگی نکوهش نمیکرد بلکه همواره شوقِ کوشش برای زیستن را در ما جلوه گر میساخت. زنده یاد پرویز شهریاری که خودش هفت بار به زندان افتاد و بارها شکنجه شد ولی هربار که از شکنجه گرانش سخن میگفت به جای کینه ورزی، افسوس میخورد که چرا آنان از آموزشِ صحیح محروم بوده اند!... اما منِ بسیار کوچک، موسوی را به دلیلِ آنکه انگلیس و امریکا را از هم تشخیص نمیداد، تحقیر کردم! احتمالا اگر معلم فقیدمان متوجه میشد، دلش از رفتارم میگرفت... شاید دیگر موسوی را نبینم تا از او عذرخواهی کنم، اما امیدوارم آن بازجوی ناآگاه، مرا بابتِ این مسئله ببخشد؛... البته شکایتم از او و همکارانش همچنان پابرجاست.
یقین دارم عمرمان به قدری طولانی خواهد بود که روزی را شاهد باشیم که به جای این ساختمانهای مخوف، مدرسه ها ساخته میشود تا انسانهای فردا، چنان قربانیِ فقر نگردند که بخواهند در مقابلِ ارعابِ همنوعانِ خود، دستمزد بگیرند.
دیروز مجددا تماس گرفته بودند و باز به همین ساختمان احضارم کردند؛ درخواستشان غیرقانونی بود، پس اینبار نرفتم... و تهدیداتی که متوجهم شد...
هرچند امروز هوا تاریک است، اما به قول دکتر آریانپور:
روز ما فرداست، فردا روشن است
شام تیره، بام را آبستن است

میلاد درویش
مستندساز
و عضو سندیکای کارگران فلزکار مکانیک
25/9/1392


منبع : فیس بوک میلاد درویش
https://www.facebook.com/photo.php?fbid=1387096171539634&set=a.1377369105845674.1073741828.100007177925408&type=1&theater

۱۳۹۲/۰۹/۲۴

آیا اگر روحانی راستش را گفته بود هنوز به او رای می دادید؟



اگر همان موقع راستش را گفته بودند ...

به نظرتان اگر همان موقع و درمناظرات ، جناب فریدون (روحانی) در دوربین نگاه میکردند و به مردم راستش را میگفتند که چه در سر دارند و میگفتند که قرار است تا چند سال با بهانه میراث دولت احمدی نژاد و تحریم ها ، از پاسخگویی به مشکلات و عمل به وعده ها شانه خالی کنند ، چه نتیجه ای در انتخابات رقم خورده بود ؟
دقیقا چه نامی بر کاری که کردند می توان گذاشت ؟!


#دولت_راستگویان #دولت_هاشمی #دروغ

۱۳۹۲/۰۹/۲۰

یه یقین می توان گفت که حملات سایبری درون فیس بوک کار عوامل جمهوری اسلامی است

چند روزی است که درباره محتوا و نوع حملات که به صفحات مختلف در فیس بوک شده بود شک داشتم. از این رو من را وادار به این ساخت که یک سلسه تحقیقات در این باب انجام دهم . قبلا نیز مقاله ای در این باب نوشته بودم ولی مساله این حملات بسیار فراتر از این صحبت هاست. در این مقاله شاید با تصاویر فحاشی های عوامل جمهوری اسلامی رو به رو شوید از این رو از شما پوزش می خواهم .

قبل از هر چه باید به این پرسش پاسخ داد که چرا رژیم در فضای فیس بوک دست به همچین اقدامی زده است ؟

اول : رژیم جمهوری اسلامی برای کنترل برخی خواسته های اجتماعی مردم و توجیح سرکوب و خفقان و سانسور خود همیشه مواردی را در آستین دارد . مثلا رژیم بسیار خوشحال هست که بعضا در استادیوم ها فحاشی می شود و همین عامل را بهانه ای برای جلوگیری از حضور بانوان در ورزشگاه ها می داند. رژیم هیچ موقع موضوع تجاوز و اعتیاد را حل نکرده است ولی در اکثر مواقع کسانی که به جرم تجاوز یا فروش مواد  دستگیر می شوند را اعدام میکند . این نیز وسیله ای است برای توجیح مجازات اعدام  که در کنار آن زندانیان سیاسی و عقیدتی را اعدام کند.همچنین در مورد این مساله  فیس بوک رژیم با روانه کردن اوباش خود قصد دارد فیس بوک را محلی کثیف و نا امن جلوه دهد که عده ای فحاش در آن دست به فحاشی میزنند و این را بهانه فیلتر بودن فیس بوک قرار دهد .

نمونه ای از یک فحاش بسیجی در صفحه اوباما:

دوم : تعداد زیاد و نوع حملات نیز ما می توانیم به ماهیت سایبری بودن و سازمان یافته بودن حملات پی ببریم.برای مثال یک سری از این افراد با عضویت در یک سری صفحات خاص و فعال کردن نوتیفکیشن گیری به هنگام گذاشتن مطلب جدید سریعا به سمت گذاشتن کامنت اول و هدایت جریان و سوار شدن بر موج را به عهده می گیرند.

مثلا در اینجا شخصی با پروفایل افغانی و نشان ثاالله ! را میبینیم که روزانه از جمهوری اسلامی در صفحه سفارت مجازی امریکا دفاع میکن و تعداد مشخصی هم هستند که هر روز به او لایک میزنند  :

سوم : بخش حمله کردن به نظراتی که بر ضد رژیم جمهوری اسلامی داده شده باشد. اگر در جایی دیده شود بر ضد جمهوری اسلامی نظراتی داده شود ، یک سری از افراد به آن نظر حمله می کنند برای نمونه این نظر خود من در سایت من و تو هست که بر ضد جمهوری اسلامی بوده و بسیارانی بهش حمله کردن آنهم با فحش هایی که در خور خود و امام راحلشان هست

چهارم : فراموش نکنید جمهوری اسلامی بیش از 60 هزار نیروی سایبری در استخدام خود دارد و این 60 هزار نیروی سایبری برای کارهای مختلف از شناسایی مخالفین گرفته تا انجام جاسوسی برای رژیم و اخیرا این فعالیت های فیس بوکی انجام وظیفه می کنند.

یکی از مواردی که جمهوری اسلامی در این میان کاسب شد این هست که این فحاشی ها را سریعا به فرهنگ 2500 ساله ربط داده اند و عده ای خواسته و نا خواسته به راه افتاده اند که ببینید ملت با فرهنگ 2500 ساله چه می کند در صورتی که این را هم خود سایبری ها راه انداخته اند برای به زیر سوال بردن فرهنگ 2500 ساله ایران .

به نمونه دیگری از این فحاشی ها دقت کنید :

در پایان این نکته را یاد آور میشوم که شاید این نیروهای سایبری از پروفایل های مجازی هم استفاده کنند یعنی نه عکس نه اسم متعلق به خودشان نباشد. پس بسیار مواظب این افراد باشید و هر نظری را نظر ملت ایران ندانید. 

۱۳۹۲/۰۹/۱۹

هدف رژیم جمهوری اسلامی از فرزند آوری از بین بردن قشر متوسط هست

برای توجیح اینکه زندگی با #فرزند کمتر خیلی بهتر است همین بس که نگاهی به خانواده و فامیل خود کنیم. در فامیل هر کس یک یا نهایت دو فرزند از دهه 60 یا قبل تر داشتند اکنون فرزندانش را به خوبی پشتیبانی می کند. ولی به خانواده های دیگر نگاه کنید که فرزندان زیاد تری دارند . بسیاری از آنها در نان شب فرزندان خود هم مانده اند چون با بحران بی کاری و بی آینده بودن مواجه شده اند.

من بر آوردی که کردم اگر جمعیت کشور رو به منفی برود برای تمام نیروهای جوان هم کار هست ، هم ثروت بسیار زیاد و در نتیجه مثلا جمعیت کشور ما 30 میلیون جمعیت داشت ما دارای یک قشر متوسط بزرگ میشدیم که اکثرا شغل و امکانات رفاهی داشتند. نتایجی که در بر داشت قیمت خانه ها به یک چهارم میرسید قیمت مواد غدایی هم بسیار کاهش میافت همچنین سطح زندگی مردم بالا میرفت . حال آخوند با این کار قصد دارد که قشر متوسط را از بین ببرد چون دشمن آخوند نه ثروتمندان نه فقرا بلکه قشر متوسط هستند .

شما حساب کن چه کسانی عضو بسیج میشوند ؟ اکثر قشر ضعیف و بدبخت جامعه . یا مثلا در مدارس برای سهیمه دانشگاه که بعدا به سر کار بروند و بسیاری دیگر از این موارد. خامنه ای به شدت نیازمند قشر ضعیف است . چون با بالا رفتن سطح زندگی سطح شعور نیز بالا میرود و این یک مساله اثبات شده است. اگر کسی به قشر متوسط برسد که ماهانه شغل معین خود را داشته باشد مالیات خود را بدهد دیگر فکر کارهایی مثل دزدی ، رشوه ، قتل و ... در او رخ نمی دهد. نمونه کشور سوئد که دارای قشر متوسط بزرگی هست و هر روز از تعداد زندانهایش کمتر میشود و چون در کشور ما قشر متوسط حاکم نیست و نظام سرمایه داری اسلامی باعث شده هر کسی برای لقمه نانی بیشتر سگ دو بزند نظام مالیاتی درست در کشور حکم فرما نیست و همین باعث شده است  ثروتمندان ثروتمند تر و فقیران فقیر شوند. چون مالیات برای این هست که هر کس به میزان ثروتش مقداری رو به دولت برای کمبود قشر ضعیف تر بدهد

نمودار مقایسه جمعیت بیشتر و کمتر :

۱۳۹۲/۰۹/۱۶

اندرباب حمله به صفحه مسی و شعور نداشته امت تربیت شده زیر دست جمهوری اسلامی

روزی به صفحه بازیکن تیم ایتالیا حمله می کنند ، روزی دیگر به صفحه لوران فابیوس ، روز نیز به صفحه مسی بهترین بازیکن جهان و این احمقان دست پرورده آخوند نمی دانند که با این کار خاک بر آفتاب میپاشند.

و باز هم امت شعار ، با هم گروه شدن با آرژانتین ملت شعارزده ایران بعد از حمله به صفحه لیونل مسی و دادن فحش خار مادر به او ، به تکنیک های فتوشاپ روی آورده و بر مسی تف انداختند . امت شعار زده که روزی خمینی را در ماه میبیند روزی ظریف را، روزی جاوید شاه میگوید روزی مرگ بر شاه ، کلا مدت زمان زیادی هست که شرافت و پرستیژ و غرور ملی ما از بین رفته است و بسیارانی از ایرانیان بی شرافت شده اند .

بروید و این فحاشی ها را در صفحه مسی ببینید ، یاد این ضرب المثل پاشیدن خاک بر آفتاب افتادم . امت شعار زده و بیخرد ایران، ناتوانی خودش را با فحش و شعار میخواهد جبران کند . یاد آن جریان معروف افتادم از یک طرف مرگ بر آمریکا میگویند و از طرفی آرزوی داشتن گرین کارت آمریکا را دارند .حال همینها آرزو دارند با مسی یک عکس یادگاری داشته باشند.
این تصویر فقط نمونه ای از هزاران فحش و حتی تهدیدی است که امت آخوند پرور در صفحه مسی انجام داده است :


از آن روز دشمن به ما چیره گشت ، که ما را روان و خرد تیره گشت.

تا این امت دست پرورده آخوند و بی شعور در این کشور هستند راه بسیار تا رسیدن به آزادی واقعی در پیش داریم

تقاضا از استاد شجریان برای خواندن آهنگ ماله ات را زمین بگذار

از استاد #شجریان تقاضا دارم آهنگی به اسم "ماله ات را زمین بگذار" مخصوص ماله کشان اصلاح طلب بخونه که چپ و راست توی فیس بوک و شبکه های ماهواره و روزنامه ها راه افتادن که : نه هیچی نگید ، انتقاد نکنید ؛ الان وقتش نیست ؛ الان داره درست میشه ، جو رو خراب نکنید لطفا ، 

ماله ات را زمین بگذار 
که من بیزارم از این ماله های زشت و ناهموار
ماله در دست تو یعنی 
زبان چاپلوسی و مردم خر کردن 

۱۳۹۲/۰۹/۱۱

پوستر ابوموسی و پیامی به جواد ظریف

جواد ظریف و هر وطن فروش دیگری باید بداند که جزیره ابوموسی و کلیه تمامیت ارضی ایران قابل گفتگو و مذاکره نیست.

در صورت دیده شدن هر گونه کوتاه آمدن بر سر تمامیت ارضی نبرد ما در خیابان ها خواهد بود. سه جزیره ای که دلاور مردان ارتش شاهنشاهی از چنگ روباه پیر انگلیس و اعراب ملخ خور بیرون آوردند را ما به کسی نخواهیم داد 


پدر، می دانم که به کجا رفته ای/نادر ایرانی

  نوشته ای از نادر ایرانی برای درگذشت پدر جناب مهدی میرقادری  پدر ! می دانم به کجا رفته ای .. می دانم چه کسی تو را با خود برده است .. اما چه...